داستان های دوستانه خوب

نظر

سلام وقت بخیر این داستان قدیمی رو خواستم باهاتون به اشتراک بزارم تا شما هم لذت ببرید این باز هم از خاطرات قدیمی منه. من دختری هستم مهربون‌و جذاب در عین حال کاریزماتیک و جذاب و خیلی سکسی و خیلی هم‌پولدار و خوش هیکلم و کمر باریک و هیکل ورزش کاری ( رقصنده میله هستم )دارم قدمم حدودا 174 و خیلی خوبم اووووووووف. من یک دوست صمیمی داشتم که خیلی خشن و اخمو بود همش با بقیه بد رفتاری میکرد و در عین حال از بقیه عین سگ کتک‌میخورد. دوست صمیمی من چندبار بهش توسط من تجاوز شد چون من وقتایی که عصبانی میشم اصلا دست خودم نیست که چبکار میکنم( این که اون خیلی لذت برد ب کنار* ) یک روز که دعوتش کرده بودم خونمون زکیبا شارع پور رو توی غذاش داروی خواب اور ریختم. داروی خواب اور رو خورد بعدش قهوه خورد احمق اثر داروی خواب اور پرید و من نمیتونستم با این حیله و نیرنگ‌ساده ب راحتی بکنمش پس سعی کردم باهاش مهربون باشم تا گول نیرنگ هامو کامل بخوره و مردانگی‌ام‌رو هم‌کامل بخوره ( راستی من شیمیل هستم مردانگی هم دارم). اون خام حرف های من شد و روی تخت من دراز کشید تا کمی استراحت کنه. بعد من گفتم که قصد ماساژ دادنتو دارم شکی جوجو اون ساده بیچاره که کونش قبلا هم گاییده شده بود گفت باشه، من شروع کردم ب مساژ دادنش که باسنش رو هم توی دستام گرفتم و اون از همه جا بیخبر فکر میکرد مساژه . من کن کم انگشتش کردم و با حیله و نیرنگ مساژ اون بیشتر خام من شد و فکر کرد واقعا مساژه

بعدش هم وقتی داشتم مردانگیمو بهش فرو میکردم هی اسممو صدا میزد کمک، نمیدونم چرا اسم منو یادش رفته بود مگه من اسمم‌کمک بود؟؟؟؟

بعدشم ی شب عالی و شیک


سلام من اینجا در خدمت شمام که یکی از خاطرات خیلی قدیمی ام رو براتون بنویسم تا شما هم لذت ببرید. من ی دختری هستم با قد 168 سینه های گنده و گرد و کون قلمبه و پوووستم که اووووووووووف سفید برفی. با ی پسری اشنا شدم اهل یکی از شهر های استان خودمون بود که انگل داشت و هرچی غذا میخورد چاق نمیشد، پاهاش پرانتزی بود و خودشو داریوش صدا میکرد ( اسمش امیررضا بود).اون از من سو استفاده جنسی کرد و یک روز توی خیابون ب کون خوش  فرم و گردم دست درازی کرد.من که آدم کینه ای بودم کونم سوزه کرد و ب فکر انتقام از اون افتادم. از سایت های شهوانی یک دیلدوی کمری سفارش دادم که بنفش رنگ بود ،خواستم همه چی بر وفق مرادش باشه( بنفش رنگ موردعلاقش بود) . اون منو ب خونشون دعوت کرد و موقع رفتن حسابی تعریف کرد که چطوری قراره تپلی لای پامو بخوره.ما رسیدیم خونشون من شروع کردم ب لب گرفتن از امیررضا شریفی حواسشو پرت کردم و اروم دستامو بردم سمت لابه ها و عضلات کونش و شروع کردم ب مالوندن کونش . حسابی داشت حال میکرد و دستاشو میزاشت رو مردونگیشو هی بالا و پایینش میکرد.

انداختمش رو تخت ودستاشو با شورت باباییش ب تخت بستم. با صدای خمار و اروم میگفت منو ب اوج برسون ،ارومم کن.‌این کوچولو داره اتیش میگیره

کیفم‌تو هال بود. رفتم در کیفمو باز کردم و دیلدوی کمریمو بستم ب کمرم 

اروم اروم وارد اتاقش شدم.چشماش در اومده بود ، هردومون اون لحظه قلب هامون تند تند میزد

فکر میکردم ری اکشن بدی نشون میده جیغ میکشه یا ازم میپرسه که چرا، هیچی نپرسید صورتشو اورد جلو که لباشو بخورم

خمشو گرفتم و پاهاشو اوردم بالا. از زیر فرو کردم داخلش،آهش دراومد

بعدشم ی شب عالی و ی سکس توپ و کلی خوش گذروندیم

شب همتون شیک